جدال سنت و مدرنیته در افغانستان...
(1)
روستا, را میتوان؛ نماد کامل صفا، صمیمیت و صداقت دانست. روابط اجتماعی در روستا,، برحسب عاطفه است نه بر اساس منافع. در یک خانوادهی روستا,یی، همه یکدیگر را بدون توقع کدام منفعت مادی یا معنوی از جانب مقابل، دوست میدارند. درحالیکه، در شهر چنین نیست؛ دوستان و آشنایانت به تو بدین دلیل احترام میگذارند و نخ دوستی با تو میتنند؛ که بتوانی توقع طرف را-حالا توقع مادی باشد یا معنوی- برآورده بسازی. با نگاه جامعهشناسی میتوان گفت، طبیعیترین شکل زندگی؛ که در آن مصداقهای بارز زندگی معنا پیدا میکند، همانا زندگی روستا,یی است. هرچند، برخی از اندیشمندان کوشیدهاند نقدهایی را بر «روستا,» و «زندگی روستا,یی» وارد نمایند؛ ولی این نقدها به هیچ صورت نمیتواند، آن «بکارت» و «ناب بودگی» را که از خصوصیات بارز روستا, است، زیر پرسش ببرد. به گونهی مثال، افلاطون در آثاری که از وی بهجامانده؛ روستا, را به باد نقد گرفته است. وی بدین باور بود، که: زندگی روستا,یی یک زندگی بد و بدوی است. انسانها برای اینکه بتوانند مزهی زندگی را بچشند، راهی جز عبور از وضعیت روستا,یی و تن دادن به زندگی شهری ندارند. از اینکه بگذریم، جستاری از گفتههای مارکس را نیز میتوان در نقد روستا در نظر داشت. کارل مارکس، متفکر بزرگی که به تعبیر زیبای شریعتی؛ بهاندازهی تمام تاریخ بزرگ است، در یک فرایند تکاملی که به زندگی بشر قائل بود؛ از زندگی روستایی, بهمثابهی ابتداییترین شکل زندگی یادکرده است.
از سویی، به شهر میتوان به حیث کانون «سیاست»، «دانش» و «زراندوزی» نیز نگاه نمود. شاید یکی از دلایلی که؛ حکومت مرکزی افغانستان در ادوار گونهگون تاریخی کوشش نموده است؛ هزارستان را در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار دهد، و انسان هزاره را از شهرها براند، همین کانون سیاست بودگی شهر باشد. تاریخ افغانستان، سیاه است. داستان ظلمها و جنایتهای شاهان و شاه زادگان، بیشترین صفحات تاریخ این کشور را به خود اختصاص داده است. در این میان، هزاره هماره از شهر نفیشده است، و این نفیشدگی از شهر را میتوان، چنان نفی شدن از سیاست و عدم مشارکت در ابعاد قدرت سیاسی، نیز فهم کرد. هزاره، هماره «سوژهی نفی» و «حیات برهنه» بوده است. و از این لحاظ اگر بسنجیم؛ انسان هزاره خاطرهی خوب و خوشی از شهر ندارد.
شهر برای هزاره، بیش از اینکه، آن مفهوم یونانی و فلسفی شهر را داشته باشد، به زندان و سیاهچالهای عبدالرحمانی و نادرشاهی میمانده است. پس به همین سبب، هزاره بیشتر از شهر و زندگی شهری به روستا علاقهمند بوده و به زندگی روستایی,، ارج میگذاشته است.
(2)
انسان روستایی,، دینمدار و ارزشگرا است. مفاهیم الهیاتی در نگاه او چنان تابوهای تغییرناپذیر، جلوه میکند. به همین سان، ساکنان روستا به جشنها، اعیاد و مراسمهای سنتی که به نحوی، ریشه در باورهای دینی آنها داشته باشد، بیشتر از پیش ارج مینهند؛ و کوشش میکنند از مراسمهای ازایندست هر چه مجللتر، باشکوهتر، دلانگیزتر و بهیادماندنیتر تجلیل نمایند. یکی از این مراسمهای مذهبی که هم توجیهات دینی میتوان برای آن تراشید و هم توجیه فرهنگی؛ برگزاری اعیاد اسلامی است که از باب مثال، میشود از «عید رمضان» و «عید قربان» نام برد. اینکه، مراسمهای عزاداری، رسم بزکشی، جشنهای عروسی، سایر رسومات محلی و...، چه گونه در روستا برگزار میگردد، میگذریم. آنچه در این نوشته، قرار است بهاختصار بدان پرداخته شود؛ چگونگی برگزاری عید در روستا است.
معمولاً در روستای ما، دو نوع عید وجود دارد؛ یکی را به نام «عید مرده» یاد میکنند. چگونگی برگزاری «عید مرده»؛ طوری است، که دو روز پیش از برگزاری مراسم عید؛ شامی را به «عید مرده» اختصاص میدهند. زنان و یا به تعبیر زیبای عامیانه، خاتونان روستایی,؛ دیگ را بر سر تنور یا دیگدان بار نموده و نان مخصوصی را که در لهجهی هزارگی بدان «چلپک» میگویند، میپزند. بعد از اینکه، چلپک پخته شد. دختر خانه، روستا را خانه به خانه میگردد. و برای هر خانه، چلپک توزیع میکنند. در عید مرده، اکثر مردان روستایی,؛ که اندک سوادی دارند؛ هر کس در خانههایشان قرآن را بازکرده و یگان جز قرآن میخوانند و به ارواح رفتگانشان دعا میکنند. و دیگری را «عید زنده» نام نهند. در شام عید زنده؛ که فردایش عید رسمی است؛ هر خانواده، دیگ را بالای دیگدان بار کرده، برنج، قورمه_پلو و... میپزند. بعد مردان خانه، یک قاب برنج، یا هر چه را پختهاند، گرفته و به خانهای یکی از بزرگان روستا میروند. در آن خانه، همهی مردان روستا -خرد و بزرگ-جمع میشوند؛ و دو-دو نفر قابهای برنج -معمولاً برنج میپزند- را پیششان کش کرده، میخورند. به این مراسم، «مارکه» یا «تی مارکه» گویند.
(3)
روز نخست عید؛ صبح وقت مردان وزنان کالاهای نو و اتو_کشیدهی شان را، که برای روز عید تهیهکردهاند، به تن میکنند. هر خانوادهی روستایی,؛ در خانههایشان «دسترخوان عیدی» پهن میکنند. بر سر دسترخوان؛ انواعی از میوهجات خشک، از قبیل کشمش سبز، بادام، سمیان و... یافت میشود. مردان روستا، صبح وقت به خانههای یکدیگر، بهرسم عید مبارکی رفته، و از میوهجات چیده شده بر سر دسترخوان عیدی، تناول میکنند. بعد همه مردان روستا جمع شده، بر سر قبرستانها میروند.
بر سر قبرستان، هر کس قبرها را زیارت کرده و برای شادی روح رفتگانشان فاتحه میخوانند. پسازآن، دسترخوان را بر سر قبرستان پهن میکنند. گوشت عیدی را که یکشب قبل از عید پختهاند؛ همانجا ریزه_ریزه نموده و همه از آن تناول میکنند. مردان، تمامروز قبرستان به قبرستان به زیارت قبور اقاربشان میروند و این رسم تکرار میشود.
خاتونان روستایی,، در این اواخر، نیز به زیارت قبور رفتگانشان میروند و در آنجاها، عیدی میخورند. زنان در عید، لباس نو و تجملمنشانهی شان را میپوشند. لباسهای رنگارنگ دخترکان چشمبادامی روستایی,؛ فضای روستا را دیدنیتر میکند. و با یک نگاه، دل از کف پسرکان روستایی, میرباید.
برچسب : نویسنده : sakhihalamis بازدید : 227